فهرست ده كارگرداني كه كارشان را با شاهكار شروع كردند
ساخت يك شاهكار به عنوان اولين فيلم ميتواند ناگهان كارگردان را به يك ستاره تبديل كند و چه بسا پشتوانه اي براي توليد فيلم دوم اش (يا حتي فيلمهاي سوم و چهارمش) شود. در تاريخ سينما، كارگردان هاي مورد تحسين حرفه شان را با فيلمهايي آغاز كردند كه واقعا ميتوان آنها را به عنوان شاهكار ستايش كرد، و در ميان آن كارگردانها فيلمسازاني وجود دارند كه هيچگاه فيلمي به خوبي فيلم اولشان نساختند. فهرست زير گزيدهاي از كارگرداناني است كه حرفهشان را با فيلمي شاهكار آغاز كردند.
persianpishraneh.com
۱۰- استيو مك كوئين: گرسنگي (Steve McQueen: Hunger, 2008)
استيو مك كوئين كارش را با فيلم گرسنگي در سال ۲۰۰۸، آغاز كرد. اين فيلم در همان سال در فستيوال كن برندهي جايزه ي دوربين طلائي شد. او در سال ۲۰۱۱ فيلم شرم را كارگرداني كرد، و در ۲۰۱۳ فيلم دوازده سال بردگي را ساخت كه اين فيلم هم برنده ي جايزهي اسكار شد. او در اولين فيلم اش گرسنگي كه يك درام تاريخي است، اعتصاب غذاي زندانيان ايرلندي در سال ۱۹۸۱ را به تصوير ميكشد. مايكل فاسبيندر در اين فيلم در نقش بابي ساندز ظاهر ميشود كه اولين همكاري فاسبيندر و مك كوئين است. همكاري آنها در دو فيلم ديگر مك كوئين شرم و دوازده سال بردگي ادامه يافت. مكالمه اي ۱۶ دقيقه اي بين ساندز و پدر روحاني دومنيك موران در اين فيلم يكي از نماهايي است كه به خاطر ديالوگ بسيار خوبش از صحنه هاي زيباي اين قرن به شمار ميرود. نشان دادن نماهاي طولاني در محيط تنگ و تاريك زندان و حمله هايي كه بر اثر اعتصاب غذا به روان و بدن ساندرز وارد ميشود بي شك گرسنگي را به يك شاهكار تبديل ميكند.
۹- الخاندرو گونسالس ايناريتو: عشق سگي (Alejandro Gonzalez Inarritu: Amores Perros, 2000)
عشق سگي دارمي به كارگرداني الخاندرو گونسالس ايناريتو در سال ۲۰۰۰ است كه نخستين فيلم او از سه گانهي مرگ است دو فيلم ديگر اين سه گانه به نام هاي ۲۱ گرم و بابل بخشهاي ديگر اين سه گانه هستند. اين فيلم همچنان يكي از بهترين آثار ساخته شده توسط اين كارگردان است. كارگردان اين فيلم ايناريتو تاكنون چهار بار برندهي جايزه ي اسكار و يك بار برنده ي جايزه ي بهترين كارگردان در جشنواره ي كن شد. اين فيلم شامل ۳ قصهي در هم تنيده است كه پس از يك تصادف در مكزيكوسيتي اتفاق ميافتد. جواني را ميبينم كه به همسر برادرش علاقه دارد، و شروع ميكند به شركت كردن در مسابقات شرطبندي خشن و بيرحمانه ي نبرد سگها. مدل معروفي كه سگ اش ناپديد شده و چيوو مردي كه اين دختر را وانهاده و از يك سگ نژاد رات وايلر نگهداري مي كند از شخصيت هاي ديگر فيلم هستند. در چرخه اي خشونت بار در مكزيكو سيتي ماجراهاي خشونت بار اين شخصيت ها روايت هاي هم را قطع ميكنند در حاليكه مخاطب شاهد مسير ترسناكي است كه هر يك از آنها در آن گام بر ميدارد. اين اثر يكي از بهترين فيلم هايي است كه طي اين قرن در مكزيك ساخته شده و همچنان بهترين فيلم كارنامه ي فيلمسازي ايناريتو است كه آثاري چون ۲۱ گرم (۲۰۰۳)، بابل (۲۰۰۶) و مرد پرنده(۲۰۱۴) را كارگرداني كرده است. اين فيلم جواهري گرانبها در جهان سينما است كه هر سينمادوستي يقيناً از ديدن آن لذت خواهد برد.
۸- ترنس ماليك: سرزمينهاي متروك (Terrence Malick, Badlands, 1973)
ترنس ماليك چه بسا از ۲۰۱۱ كه فيلم درخت زندگي او در كن برنده ي جايزه شد بهترين فيلمهايش را نساخته باشد. اما اگر به دوران گذشته ي فيلمسازي او بازگرديم، آثاري چون سرزمينهاي متروك (۱۹۷۳)، روزهاي بهشت(۱۹۷۸) و خط قرمز باريك (۱۹۸۸) را به ياد مي آوريم كه هميشه به عنوان بهترين فيلمهاي قرن بيستم انتخاب شده اند. فيلم سرزمينهاي متروك داستان دختري ۱۵ ساله به نام هالي است كه در دهه ي پنجاه در داكوتاي جنوبي زندگي ميكند و مرد ۲۵ سالهي مسئله داري را ملاقات ميكند. هنگامي كه پدر هالي، او را از ملاقات با كيت منع ميكند، كيت به خانه ي هالي و پدرش حمله ميكند و پدر هالي را به قتل ميرساند. در نهايت دو عاشق پا به فرار ميگذارند، شهر را ترك ميكنند و ضمن گريز از پليس براي زندگي به جنگل پناه ميبرند. فيلمسرزمينهاي متروك تجليلي از سينماي مدرن با كاراكترهاي از دست رفته اي است كه گذشته، حال و آينده براي آنها تار و مبهم است، سرزمين هاي متروك فيلم خوبي دربارهي يك نسل سوخته و به فنا رفته است، فيلم از سالهاي نوجواني تا از دست دادن معصوميت تا آغاز جواني اين نسل را در بر ميگيرد، نسلي كه گويي از همان آغاز همه ي روياهايش در هم شكسته است.
۷- ديويد لينچ: مرد كله پاك كن (David Lynch, Eraserhead, 1977)
اين فيلم جنبه هاي بسياري از سبك فيلمسازي يكي از تحسين برانگيزترين كارگردانان آمريكايي را در خود دارد. اين فيلم درباره ي مردي بسيار غمگين به نام هنري اسپنسر است كه بچه اي جهش يافته دارد و همراه دوست دختر اندوهگين اش به خانه ي جديد نقل مكان ميكنند در حاليكه به نظر مي رسد صداي گريه ي بچه ي آنها هر كسي را ديوانه ميكند.نماهاي روياگوني در اين فيلم جود دارند كه نقش مهمي را در باقي فيلمهاي لينچ نيز بازي ميكنند: از مخمل آبي (۱۹۸۴) گرفته تا جاده ي مالهالند (۲۰۰۱)، تا فصل اخير سريال توئين پيكس. كله پاك كن از لحاظ تصويري و زيبايي شناختي همانقدر كه تماشاگران را آشفته ميكند، كاراكترهايش را نيز آشفته ميسازد. اشاره به كله پاككن به عنوان اولين فيلم كارگرداني كه امروز يكي از خلاقترين فيلمسازان دوران است، شيوه ي هنرمندي را نشان ميدهد كه طرفداران بسياري دارد و بر هنرمندان، فيلمسازان، موسيقيدانان، هنرمندان تصويري يا شاعران بسياري تاثير به سزايي گذاشته و ميگذارد.
۶- چارلز لوتن: شب شكارچي (Charles Laughton, The Night of the Hunter, 1955)
شب شكارچي داستان مرد دينداري است كه با بيوه ي مردي كه همسرش ده هزار دلار از بانك دزديده ازدواج ميكند، شوهر سابق پيش از دستگيري فرزندانش را از جايي كه پول ها را در آن پنهان كرده آگاه ميكند. شب شكارچي با بازي رابرت ميچم نقش هري پاول را بازي ميكند، نقش مرد واعظ مذهبي كه در پيِ پول خانواده ي از هم پاشيده است. اين فيلم يكي از بهترين فيلمهاي درام در ژانر ترسناك و همچنين يكي از بهترين فيلم هاي نخست اين كارگردان در تاريخ سينما است. شب شكارچي با لحظه هاي مملو از تاريكي ناب با رفتار مغموم پاول و آن كلمات «عشق» و «نفرت» كه بر روي دستانش خالكوبي شده است به راستي فيلمي است كه ارزش ديدن دارد و همواره سزاوار توجه به عنوان شاهكار اول اين كارگردان است.
۵- آندره تاركوفسكي: كودكي ايوان (Andrei Tarkovsky: Ivan’s Childhood, 1962)
وقتي ميخواهيم از آندره تاركوفسكي صحبت كنيم، بايد تاكيد كنيم كه اين فيلمساز شوروي يكي از بي عيب ونقص ترين كارنامه ها را در تاريخ سينما دارد. هنگامي كه در سايت هاي سينمايي ميخواهند فيلمهاي كارگرداني به خصوص را رتبه بندي كنند همواره فيلمها را از «بدترين به بهترين» رتبه بندي ميكنند اما تاركوفسكي تنها فيلمسازي است كه رتبه بندي آثارش از «شاهكار به شاهكارترين» است، و اين داوري به راستي عادلانه است. فيلم نخست تاركوفسكي درباره ي ايوان پسر دوازده سالهاي است كه در طول جنگ جهاني دوم به عنوان جاسوس كار ميكند. اين فيلم دربارهي ستيز و كشمكش اين پسر در طول جنگ و نيز درباره ي سه افسر نگهباني است كه از او نگهداري ميكنند. فيلمبرداري شگفت انگيز و طراحي صحنه ي هولناك جنگ جهاني دوم موجب ميشوند كه اين فيلم يكي از بهترين فيلمهاي نخست در تاريخ سينما باشد. اين فيلم مضامين انسانيت، تعالي و اگزيستانسياليسم [وجودگرايي] را در خود دارد كه اين مضامين دوباره و دوباره در فيلم هاي بعدي تاركوفسكي پديدار ميشوند.
۴- ژان لوك گدار: از نفس افتاده (Jean-Luc Godard: Breathless, 1960)
ژان لوك گدار كارگرداني است كه ابزار فيلمسازي را به خوبي ميشناسد و چيزهايي را در سينما براي هميشه تغيير داد. شكستن بسياري از قوانين سينما و ابداع قواعد جديد او را به يكي از موفق ترين كارگردانان در تاريخ سينما بدل كرد. تصور كنيد شما كسي هستيد كه در سال ۱۹۶۰ فيلم از نفس افتاده را تماشا ميكنيد. شيوه اي كه اين فيلم فيلمبرداي شده تنها دو بديل را پيش روي ما ميگذارد: گدار مردي است كه نميداند چگونه فيلم بسازد، يا او كسي است كه به خوبي همه چيز را ميداند و او فقط تصميم گرفته هر قانوني را منفجر كند. دشوار نيست كه متوجه شويم كه دومين گزينه در رابطه با گدار صحيح است. اين فيلم با تدوين تپنده، استفاده از جامپكات، و استفاده از نماها/ نماهاي مقابل نامتعارف، در دهمين جشنوارهي برلين در سال ۱۹۶۰، خرس طلا را از آن خود كرد. و اين نشان ميدهد كه اين جشنواره در آن زمان در چه سطح بالايي قرار داشت. متحول كردن سينما براي هميشه يقيناً براي اينكه فيلمي را شاهكار به حساب آوريم كافي است، اين طور نيست؟
۳- فرانسوا تروفو چهارصد ضربه (Francois Truffaut: The 400 Blows, 1959)
چهارصد ضربه، نقطه ي تحول ديگري در سينما و اولين اثر در سينماي موج نو است كه يكي از مهمترين جريان ها در تاريخ سينما است، اين فيلم اولين اثر تروفو كارگردان تحسين برانگيز سينما است.فيلم داستان پسر بچه اي غمگين را دنبال ميكند كه مشكلاتي در خانه و مدرسه دارد و به همراه خانواده ي فقيرش زندگي ميكند،چهارصد ضربه فيلمي درباره ي اين است كه چگونه فقدان فرصتها در زندگي و محيط خانواده ي بي ثبات ميتواند عواقب پيچيده به بار آورد. چهارصد ضربه داستان خود شرح حال نگارانه اي است كه تروفو آن را بر اساس زندگي خود نگاشت و ژان پير لئوي جوان كه يكي از شمايل هاي سينماي فرانسه است در آن ايفاي نقش كرد.چهارصد ضربه فيلمي است كه ديدن آن براي هر سينمادوستي ضروري است و يكي از بهترين فيلمهاي اول يك كارگردان در تاريخ سينما است.
۲- سيدني لومت: دوازده مرد خشمگين (Sidney Lumet: 12 Angry Men, 1957)
سيدني لومت يكي از دست كم گرفته شده ترين فيلمسازان تاريخ سينماي هاليوود است. او پيش از اينكه به عرصه ي سينما وارد شود كار خود را با به روي صحنه بردن نمايشنامه ها و بعد از آن كارگرداني آثار تلويزيوني آغاز كرد. در اولين فيلم او دوازده مرد خشمگين ميتوانيم ببينيم كه چگونه تجربيات او در هر دو زمينه ي تئاتر و تلويزيون وارد سينما ميشوند. دوازده مرد خشمگين با كلوز آپهاي بسيار و صحنه پردازي تئاتري شگفت انگيزي كه اساساً در يك اتاق رخ ميدهد و بازيِ ۱۲ بازيگري كه اين مردان خشمگين را به تصوير ميكشند و در تلاش براي كشف راز يك قتل هستند به راستي يك شاهكار است. و خصوصاً بسيار حيرت انگيز است كه اين فيلم اولين تجربه ي سينمايي اوست. بعد از اين شاهكار سينمايي لومت فيلم هاي ديگري از جمله شبكه (۱۹۷۶)، بعد از ظهرسگي(۱۹۷۵) و سرپيكو (۱۹۷۳) را ساخت. طي ۵۰ سال فعاليت حرفهاي او، لومت نام خود را در تاريخ سينماي آمريكا ثبت كرد. هر چند به طرز غير منصفانه اي فيلم هاي او هيچگاه برندهي اسكار نشدند، سرانجام در سال ۲۰۰۵، شش سال پيش از مرگ سيدني لومت، آكادمي جايزه ي اسكار افتخاري را به او داد.
۱-اورسون ولز: همشهري كين (Orson Welles: Citizen Kane, 1941)
احتمالاً فيلم همشهري كين بهترين فيلم نخست يك كارگردان در تاريخ سينما است. اغلب اين فيلم را يكي از بهترين فيلمهايي ميدانند كه اورسون ولز ساخته است. بنياد فيلم آمريكا فيلم همشهري كين را بهترين فيلم تاريخ سينماي آمريكا ميداند. همشهري كين داستان گروهي از روزنامه نگاران است كه بعد از مرگ چارلز فاستر كين هيولاي ثروتمند روزنامه دار، به دنبال رازگشايي از آخرين كلماتي هستند كه او بر زبان آورده. اين فيلم با بودجهاي كم ساخته شد اما ولز در انتخاب هاي خلاقانه اش آزاد بود و همين انتخاب ها فيلماش را به يك اثر تصويري فوق العاده تبديل كردند. همشهري كين فيلمي است كه به ما ياد ميدهد چگونه ميتوان قواعد سينما را تغيير داد. اين فيلم با نماهاي تاريكي كه صحنه پردازي هايش را در بر ميگيرند، با پيرنگ داستانيِ مبهم و با هاله ي عظيم شخصيت اصلي اش براي هميشه سينما را تغيير داد. اين فيلم بزرگترين دستاورد كارنامه ي فيلمسازي ولز است و اغلب آثاري را كه پس از آن ساخت تحت تاثير قرار داد، فيلم هايي كه ميتوانستند بيش از تشخيص منتقدان به شكوه فيلم اولش نزديك شوند.
ساير فيلمهايي كه شايسته ذكرند:
- ژان ويگو، آتالانت، ۱۹۳۴ (L’Atalante)
- روبر برسون، فرشتگان گناه، ۱۹۴۳ (Angels of Sin)
- يان شِونكماير، آليس، ۱۹۸۷ (Alice )
- ساتيا جيتراي، پاترپانچالي، ۱۹۵۵ (Pather Panchali)
- ماريو پيكسوتو، مرز، ۱۹۳۱ (Limite)
- سرگي آيزنشتاين، اعتصاب، ۱۹۲۵ (Strike )
- مايك نيكلز، چه كسي از ويرجينيا ولف ميترسد، ۱۹۶۶ (Who’s Afraid of Virginia Woolf?)
- آلن رنه، هيروشيما عشق من، ۱۹۵۹ (Hiroshima Mou Amour)
- روژريو سانزرلا، راهزن سرخ، ۱۹۶۸ (The Red Light Bandit)
- جيم جارموش، عجيب تر از بهشت، ۱۹۸۴ (Stranger Than Paradis)
- چارلي كافمن، سينكداكي، نيويورك، ۲۰۰۸ (Synecdoche, New York)
- لوئيس بونوئل، عصر طلائي، ۱۹۳۰ (The Golden Age)
- persianpishraneh.com